English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7921 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Give ( get , have ) somebody the shivers . U ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
In fear and trembling . With trepidation . U با ترس ولرز
To do something waveringly. U کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
memberless U بی اندام
dismemberment U اندام
the unruly U اندام سر کش
organs U اندام
organ U اندام
mayhen U اندام
members U اندام
member U اندام
plasticity U اندام پذیری
slims U باریک اندام
largeof limb U درشت اندام
golgy tendon organ U اندام گلژی
electric organ U اندام برقزن
plastisity U اندام پذیری
extirpation U اندام برداری
hemialgia U دردنیمه اندام
body-building U پرورش اندام
slimming U باریک اندام
slim U باریک اندام
slimmed U باریک اندام
flabelliform U اندام بادبزنی
phantom limb U اندام خیالی
svelte U باریک اندام
extirpation U قطع اندام
body building U پرورش اندام
mutilating U بی اندام کردن
mutilates U بی اندام کردن
mutilate U بی اندام کردن
end organ U اندام انتهایی
f. of uterus U اندام رحم
flabellate U اندام بادبزنی
effector U اندام مجری
olfactory organ U اندام بویایی
organography U اندام شناسی
well set up U خوش اندام
Lilliputian U ریزه اندام
organology U اندام شناسی
lithe U لاغر اندام
handsome <adj.> U خوش اندام
slimpsy U باریک اندام
anthropometry U اندام سنجی
sense organ U اندام حسی
slimmest U باریک اندام
shape U ریخت اندام
terminal organ U اندام پایانی
shapes U ریخت اندام
swimming bell U اندام شنا
svelt U باریک اندام
organic U موثردرساختمان اندام
petite U ریزه اندام
organ of corty U اندام کورتی
sense modality U اندام حسی
limbs U اندام زیرین
prosthesis U اندام مصنوعی
limb U اندام زیرین
puny U ریزه اندام
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
membered U دارای .....اندام یا عضو
slighted U باریک اندام پست
organic U اندام دار اساسی
lachrymals U اندام های اشکی
slight U باریک اندام پست
body-building U ورزش زیبایی اندام
statuette U تندیس ریزه اندام
handsomeness U تناسب اندام مطبوعیت
figurines U پیکره کوچک اندام
slimsy U باریک اندام نحیف
figurine U پیکره کوچک اندام
lachrymals U اندام های اشک
mutilated U اندام بریده مغلوط
exairesis U برش اندام زیادی
body building U ورزش زیبایی اندام
slighter U باریک اندام پست
amputate U قطع اندام کردن
tegument U جلد پوشش اندام
statuette U پیکره کوچک اندام
statuettes U پیکره کوچک اندام
statuettes U تندیس ریزه اندام
hobby U اسب کوچک اندام
amputating U قطع اندام کردن
hobbies U اسب کوچک اندام
amputates U قطع اندام کردن
amputated U قطع اندام کردن
midget U ریز اندام ریزه
midgets U ریز اندام ریزه
paidle U اندام شنا پرک
slights U باریک اندام پست
wolf hound U تازی درشت اندام
slighting U باریک اندام پست
slightest U باریک اندام پست
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
slim jim U شبیه ادم لاغر اندام
tortrix U پروانه بید درشت اندام
tortricidae U پروانه بید درشت اندام
dismember U اندام های کسی رابریدن
dismembered U اندام های کسی رابریدن
launce U سگ ماهی باریک اندام خاردار
to cut a figure U عرض اندام یاجلوه کردن
sylphid U زن جوان وزیبا وباریک اندام
sculpture in miniature U پیکر تراشی کوچک اندام
dismembers U اندام های کسی رابریدن
tortricid U پروانه بید درشت اندام
dismembering U اندام های کسی رابریدن
tiger moth U پروانه درشت اندام ودراز بال
limbs U قطع کردن عضو اندام زبرین
malfunction U [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
slenderize U لاغر اندام شدن باریک کردن
rachis U اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
limb U قطع کردن عضو اندام زبرین
mammila U اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet U مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
scal away U ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
saury U ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
marred U ناقص کردن بی اندام کردن
marring U ناقص کردن بی اندام کردن
mar U ناقص کردن بی اندام کردن
hurls U انداختن
run home U جا انداختن
hurl U انداختن
felling U انداختن
hurled U انداختن
fell U انداختن
felled U انداختن
slinging U انداختن
fells U انداختن
bottom U ته انداختن
bottoms U ته انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
thrust U انداختن
overthrows U بر انداختن
delete U انداختن
deleted U انداختن
deletes U انداختن
deleting U انداختن
retroject U پس انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
let fall U انداختن
sling U انداختن
hews U انداختن
leave out U انداختن
hewing U انداختن
lay away U انداختن
floriate U گل انداختن در
hewed U انداختن
lash vt U انداختن
hew U انداختن
slings U انداختن
omit U انداختن
emplace U جا انداختن
flings U انداختن
flinging U انداختن
fling U انداختن
benite U به شب انداختن
brush finish U خط انداختن
omits U انداختن
omitted U انداختن
omitting U انداختن
deracination U بر انداختن
jaculate U انداختن
to put back U پس انداختن
to hew down U انداختن
rut U خط انداختن
ruts U خط انداختن
to fire off a postcard U انداختن
pilling U تل انداختن
to draw lots U انداختن
to play a searchlight U انداختن
launching U به اب انداختن
relegating U انداختن
relegated U انداختن
to leave out U انداختن
hitch U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
relegates U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
hewn U انداختن
launches U به اب انداختن
launch U به اب انداختن
to let fall U انداختن
to let drop U انداختن
to skips over U انداختن
string U زه انداختن به
hitched U انداختن
Recent search history Forum search
3معنی کلمه retraction چیست؟
0دست را دورگردن کسی انداختن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com